عکس های تولد 1 سالگی پارسایی و عکس های جدید
سلام سلام
فدات دایی جون امیدوارم حال و احوالت خوب باشه و وقتی داری این مطلب را می خونی سلامت و شاد باشی
یک سلام پر از مهربونی خدمت مامان ها و دوستان عزیز عرض می کنم خصوصا نی نی های گلشون که همیشه به ما لطف داشتند و با نظرات زیباشون ما را تنها نگذاشتند.
الهی قربون قد یک سالگیت امروز که دارم این مطلب را می نویسم دقیقا 1 سال ٢٣ روز از به دنیا اومدنت می گذره .الهی فدات که ماشالله اینقدر با نمک و کمی شیطون شدی که آدم وقتی پیشت هست نمی تونه جز لحظات شاد و شیرین به چیز دیگه فکر کنه .
جوجه دایی بازم تولد یک سالگیت را تبریک می گم و امیدوارم عمر با عزت و سالمی داشته باشی در کنار تمام کسایی که دوستت دارن و دوستشون داری.
دایی جون می خوام برات بگم که چرا دیر به دیر مطلب می زارم ، متاسفانه یا خوشبختانه دایی جون من از چندین سال قبل پا درد شدید داشتم و سهل انگاری در معالجه و نرفتن پیش پزشک وضعیت را بدتر کرد تا بعد از مدت ها و اسرار یکی از دوستان بسیار خوبم که هیچ موقعه اسم و تمام لحظات این دوست خوبم را فراموش نمی کنم ، به پزشک مراجعه کردم و بعد از عکس نگاری ، دکتر تجویز خودش را کرد که باید استارحت کنم و کارهای سنگین نکنم و از نشستن زیاد روی صندلی پرهیز کنم امیدوارم دایی جون مثله حادی نباشه و با استراحت سلامتی خودم را بدست بیارم.این یکی از مسئله ها بود و مسئله کار و نبود وقت کافی و یخورده هم بی حوصلگی به اونم اضافه کن
خب اول از همه شروع کنم از گفتن روز سالگرد تولدت که مامانی و بابایی برات سنگ تمام گذاشتن و یک روز خاطره انگیز بود و به همه خوش گذشت من که رسیدم خونه و من رو دیدی یه لبخند زدی و شروع به شیطونی کردن با بچه های فامیل شدی .دایی جون انگاری یه جشن تولد بود ولی تفاوت زیادی با جشن عروسی نداشت .زیاد مهمان دعوت نشده بود فقط خانواده درجه یک اما با همون تعداد کم هم بسیار خوش گذشت .الهی قربونت شم شکه شده بودی که چه خبره و همش محو تماشای بادکنک های و بچه های کوچیک بودی و بسیار اروم به همچیز نگاه می کردی.
کیک تولدت هم بسیار زیبا شده بود
بعد از یخورده نشستن و گذاشتن آهنگ های تولد و همراه خواندن آن نوبت به شام شد که واقعا مامان برای شام زحمت زیادی کشیده بود و بسیار خوشمزه شده بود و از خواهر عزیزم تشکر می کنم.
بعد از شام و کلی اهنگ های تولد و موزیک های شاد گذاشته شد و نوبت به مراسم اصلی یعنی تولد رسید که با دیدن کیک کلی ذوق زده شدو بودی و می خواستی چنگش بزنی .اولش همه با موزیک تولد تولد ، تولدت تبریک گفتن و وقتی فشفشه های رنگی روی کیک روی روشن شدن با تمام لذت تماشای اونا شدی الهی فدای خیره شدنت بشم که واقعا زیباست.
بعد از اینکه فشفشه ها خاموش شدن بابایی با یک بمب کاغذ رنگی همه را غافل گیر کرد که متاسفانه تمام کاغذ رنگی ها روی کیک ریختن و مجبور شدیم تمام خامه روی کیک بریزم بره و لحظه زیبایی بود .
بعد ازاینکه کیک بریده شد نوبت به کادو های تولد رسید که یکی یکی باز شدن و نسبتا با توجه به مهمان ها کادو های خوبی گیرت اومد که اکثر هدیه ها نقدی بود .
در ادامه عکس تعدای از کادو ها برات می زارم عزیزم و امیدوارم این کادوها را به عنوان یادگاری نگهشون داری و خبرابشون نکنی و بتونی این کادو ها تا اینکه بزرگ میشی با خودت به عنوان یادگاری اولین تولدت داشته باشیشون .خیلی تولد خاطره انگیزی بود و امیدوارم همیشه با لذت و خوشحالی از امروز یاد کنی.
حالا یخورده از شیطونی ها و کنجکاوی های خودت بگم که بسیار شیطون و با نمک شدی . این ماه باید راه رفتن را یاد بگیری هر چند الانش هم می تونی چند ثانیه روی پاهات بایستی ولی تبلی می کنی و سریع روی چهار دست پا قرار می گیری.بسیار کنجکاو شدی تا چیز جدیدی می بینی سریع به سمتش می ری و بعد کمی نگاه کردن و چرخاندنش با دهانت چکش می کنی که ببینی قابل خوردن هست یا نه !!! الهی فدات شم.اینقد قشنگ ماشین بازی می کنی که منم میشینم پیشت و کلی با هم ماشین بازی می کنیم. از همین حالا خیلی خوشت میاد که ببریمت بیرون و وقتی در خانه رو بازم می کنیم که داریم بیرون می ریم ذوق می کنی و می خندی .
اما بعضی از بد اخلاقی هات: اگر حوصله نداشته باشی و نخوای توجه کنی 100 بار هم صدات کنیم اصلا توجه نمی کنی در حالی که شیطون خوب حواست هست ولی خودت به کوچه علی چپ می زنی اما همینکه خوردنی ببینی سریع توجه می کنی و با خنده به سمتون میای ، وقتی چیزی و یا کاری که برات خوب نیست بهت می گیم انجام نده و یا از دست بگیریم سریع غر می زنی که چرا داریم بهت نمی دیمش یا چرا بهت میگم اون کار نکن و سریع از ترفند گریه استفاده می کنی که بدستش بیاری و یا انجامش بدی ولی جوجه من کور خوندی ما دستت خوندیم و اینقدر با نمک میشی وقتی می خوای الکی گریه کنی .دوست دارم دوست دارم دوست دارم.
اینم چندتا عکس جدید :
عکس مادر جان روز تولد
الهی قربون این لباست بشم که چقدر با نمک شدی .دایی جون خوب بلدی گربه رو دم حجله بکشی
پند دوم : خدایا شکرت
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.