خاطره کوتاه کردن موهای قند عسل و 5 عکس جدید
سلام به عشق خودم به جوجه فسقل خودم
دایی جون امروز اومدم با عکس های جدید و خاطره کوتاه کردن موهات هفته پیش با مامانی رفتیم ارایشگاه خانوادگی خودمون و اولش که از خونه اومدیم بیرون خیلی خوشحال بودی و چراغ ها و ماشین ها و ادم ها رو نگاه می کردی و هیجان زده بودی .
وقتی رسیدم ارایشگاه ارایشگر بهم گفت بنشونمت روی پام و بگیرمت وای دایی عزیز دلم همینکه ماشین اصلاح رو روشن شد اشکات سرازیر شد زمان اصلاح موهات زیاد طول نکشید ولی برای من به اندازه یک روز گذشت چون نمی تونم اشکات رو ببینم. فدات دایی هیچ موقعه زنده نباشم که گریه ات را ببینم عزیزم.
وقتی که تمام شد مامانی رو بغل کردی و اروم شدی ، بعد با مامانی رفتیم پیش بابایی که بریم خونه و همه مسیر بغلت کرده بودم و فشارت می دادم تا یخورده از ناراحتیم کم کنه وقتی هم خونه رسیدم کلی بازی کردیم.دایی موهاتو که کوتاه کردیم اینقدر با نمک و خوشکل شدی که ادم نمی تونست ازت چشم برداره
فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدات دایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
راستی بنی جون پریروز یکشنبه 18/10/90 دایی میلاد رفت خدمت سربازی ، دایی میلاد کوچیکترین فرزند خانواده است واقعا جاش خالیه از رفتنش خونه یخورده دلگیر شده امیدوارم با سلامتی و تندرستی خدمت سربازی را به پایان برسونه.
در اخر از تمامی دوستان عزیز نی نی وبلاگی خیلی خیلی خیلی تشکر می کنم و ممنونم که با نظراتشون ما را خوشحال می کنند.
دوست دارم دایی جون